....تراوشات ذهن یک شهریوری
یادت زیباست!ببین اگر خودت بودی چه غوغایی می شد
جهان را بدون ناخن های لاک زده،بدون کفش پاشنه بلند،بدون النگو و بدون گل سر تصور کن!! خدا دختر را آفرید! و دختر جهان را برای خدا زیبا کرد... هرزه یعنی مادرش دست در دست کودکش و چشم در چشم غریبه...پدرش پا به پای همسرش و دل در گرو اندام زن همسایه... این است که کودک یاد می گیرد با تو باشه و به او فکر کند. گاهی نباید صبر کرد،باید رها کرد و رفت تا بدانند اگر ماندی....رفتن را بلد بودی و ماندی....!!!! زن که سیگار می کشد یعنی یک تناقض پر معنی: روحی ظریف....با زخمی مردانه مرز نمی شناسد نگاهی که از مردانگی نر بودن را به ارث برده مرا دختر خانوم می نامند مضمونی که جذابیتش نفس گیر است دنیای دخترانه من نه با شمع نه با عروسک معنا پیدا نمی کند و نه با اشک و افسون اما تمام این ها را در بر می گیرد من نه ضعیفم و نه ناتوان چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زور و بازو می پسندد اشک ریختن ضعف من نیست قدرت روح من است خدایا وفای سگ هایت به چه کارمان می آید فکری به حال آدم هایت می کردی... گفته باشم من درد می کشم،تو اما...چشم هایت را ببند...سخت است بدانم می بینی و بی خیالی. امشب باز پستچی پیر محله ما نیومد،یا باید خانه مان را عوض کنم یا پستچی را !!! تو که هر روز برایم نامه می نویسی،مگه نه...؟ دلم کار دست است،خودم بافتمش تارش را از سکوت پودش را از تنهایی.... همین است که خریدار ندارد!!!!! خوش به حالت حواااا.... خودت بودی و آدمت...کسی نبود تا آدمت را هوایی کند!!!! ساده نیست گذشتن از کسی که گذشته هایت را ساخته است. خسته ام از این لجنی که در آن دست و پا میزنم،روزگاری از تصور دست مردانه ات لرزه بر تنم می افتاد و حالا دست هر مرد و نامردی را بی عذاب وجدان می فشارم دلم هوای معصومیت از دست رفته ام را کرده... درد و دل هایت را به هیچ کس نگو چون یاد می گیرند چگونه دلت را به درد آورند. من نه عاشق هستم نه محتاج نگاهی که بلغزد برمن،من هستم و یک حس غریب و به صد عشق و هوس می ارزد من عاشقم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی هستم... که مرا از پس دیوانگی می فهمد. به خاطر داشته باش دوست داشتن واقعی هوس نیست که باشد و نباشد... نفس است تا باشم تا باشی... هی فلانی... مرا ببخش که ساده بودن زیادم دلت را زد،مرا ببخش اگر عشق ورزیدن زیادم چشمانت را بست باشد من می روم تا آنان که تواناترند تو را به پوچ بودنت برسانند. کوچه که هیچ! گاهی اتوبان هم بن بست است من رودخانه ای را می شناسم که با دریا قهر کرد و عاشقانه به فاضلاب ریخت. حواسم را به تو حوصله ام را به سیگار می سپارم،دود می شوم آنقدر غلیظ که سرفه ات می گیرد حواسم هست که سرفه می کنی حواست هست که دود می شوم؟!!! رفت؟؟ به سلامت!! آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد،حق بازگشت ندارد،رفتنش مردانه نبود حداقل مرد باشد برنگردد... آنکه سادگیش را مسخره میکنی،عشقش را کوچک می پنداری،ظاهرش را سر تا پا ایراد میبینی در همین نزدیکی ها درهمین دنیا فرشته ی آرزوی صد ها نفر است که حاضرند زنگیشان را بدهند تا عشق را با او تجربه کنند. تا آخر عمر درگیر من خواهی بود و تظاهرمیکنی که نیستی!!مقایسه تو را ازپا درخواهد آورد... من میدانم به کجای قلبت شلیک کرده ام تو دیگر خوب نخواهی شد. تو چه میفهمی حال و روز کسی را که هیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند.
Power By:
LoxBlog.Com |